جدول جو
جدول جو

معنی گره گشایی - جستجوی لغت در جدول جو

گره گشایی
گره گشایی (Denouement) نقطه ای در طرح قصه، بعد از نقطه اوج که همه چیز روشن و آشکار می شود و به اصطلاح گره ها باز می شود. این حالت معمولا در آخر اثر رخ می دهد و می تواند ناشی از تاثیر عناصر خارجی یا کشف و حل شدن معما یا دگرگونی حالت درونی شخصیت اصلی باشد.
گره گشایی به عنوان موضوع یک فیلمنامه می تواند به یک سناریو یا داستانی اشاره داشته باشد که در آن کاراکترها به دنبال حل یک معما، مسئله پیچیده یا مشکلات زندگی هستند و در نهایت به راه حل یا پاسخ مطلوب می رسند.
یک فیلمنامه با عنوان `گره گشایی` ممکن است شامل عناصر زیر باشد:
1. موضوع و داستان : شخصیت یا شخصیت های اصلی که با مشکلات یا معماهایی روبرو هستند و به دنبال حل آن ها می گردند.
2. توسعه شخصیت : نحوه توصیف و توسعه شخصیت ها، شرایط و پس زمینه های زندگی آن ها که به حل معما کمک می کند.
3. موقعیت های ناراحت کننده : موقعیت ها یا چالش هایی که شخصیت ها باید با آن ها روبرو شوند و از آن ها عبور کنند.
4. گشوده ها و روند روایت : روندی که شخصیت ها از طریق آن به راه حل مسئله می رسند، ممکن است شامل انقلابات در زندگی شخصیت ها، دیالوگ های تحول آفرین، و موقعیت های تصمیم گیری باشد.
5. پایان : نحوه به پایان رساندن داستان، حل معما و تسلیم شدن یا فرار از مشکل.
این عناصر می توانند در یک فیلمنامه با موضوع `گره گشایی` مورد استفاده قرار بگیرند تا داستان را جذاب و پرطرفدار کنند.
تصویری از گره گشایی
تصویر گره گشایی
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
گره گشایی
گره گشا بودن
تصویری از گره گشایی
تصویر گره گشایی
فرهنگ فارسی عمید
گره گشایی
(گِ رِهْ گُ)
گشوده شدن گره. بازشدن گره. مجازاً برطرف شدن مانع. آسان شدن کار:
دولت سبب گره گشایی است
فیروزۀ خاتم خدایی است.
نظامی.
گر عودکند گره نمایی
تو نافه شو از گره گشایی.
نظامی.
، کمک. مساعدت:
شود جهان لب پرخنده ای اگر مردم
کنند دست یکی در گره گشایی هم.
صائب
لغت نامه دهخدا
گره گشایی
باز کردن گره، آسان شدن امر بر طرف شدن مانع مشکل گشایی: دولت سبب گره گشایی است فیروزه خاتم خدایی است. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گره گشا
تصویر گره گشا
مشکل گشا، آنکه گره از کار کسی بگشاید، کسی که مشکل کاری را برطرف سازد، مشکل گشا
فرهنگ فارسی عمید
(چارْ یَ / یِ)
گره گشاینده. گره گشا:
در در آن رشته سرگرای بود
که کلیدش گره گشای بود.
نظامی.
تیغ او در مفاصل عدو چون قضا گره گشای. (ترجمه تاریخ یمینی).
چو نافه بر دل مسکین من گره مفکن
که عهد بر سر زلف گره گشای تو بست.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(زی وَ دَ)
باز کردن گره. گره بسته را گشودن. و با ترکیبات ذیل آید و معانی مختلف دهد:
- گره گشادن از ابرو، چهره را بازنمودن. گشاده رو گشتن:
گره بگشای ز ابروی هلالی
خزینه پر گره کن خانه خالی.
نظامی.
- گره گشادن از خنده، آشکار شدن. پدید شدن:
خنده چو بیوقت گشاید گره
گریه از آن خندۀ بیوقت به.
نظامی.
- گره گشادن دل، غم دل را بردن. شاد کردن دل:
که همی شد دلی گشاد گره
بهر بی بی بسوی زاهد ده.
سنایی.
کس برای گره گشادن دل
غمگساری نشان دهد، ندهد.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(تُ / تَ رُ / رَ دَ / دِ)
حل شده. گشوده، (در مورد خلقت و آفرینش) ایجاد کرده. مخلوق:
آفرینش گره گشادۀ اوست
و آفرین مهر برنهادۀ اوست.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از گره گشا
تصویر گره گشا
گشاینده مشکل و آسان کننده کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چهره گشایی
تصویر چهره گشایی
اظهار نمایی، نقاشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گره گشاده
تصویر گره گشاده
باز شده، حل شده
فرهنگ لغت هوشیار
باز کردن گره بسته، حل کردن مشکل. یا گره گشادن از ابرو. چهره را باز نمودن گشاده روشدن: گره بگشای زابروی هلالی خزینه پر گره کن خانه خالی. (نظامی) یا گره گشادن خنده. پدید آمدن خنده. یا گره گشادن دل. غم دل را زایل کردن شاد کردن خاطر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گهر گرایی
تصویر گهر گرایی
گرایندگی بگوهر تمایل بجواهر، حصول گوهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گروه گرایی
تصویر گروه گرایی
الجماعيّة
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از گروه گرایی
تصویر گروه گرایی
Cliquishness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از گروه گرایی
تصویر گروه گرایی
esprit de corps
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از گروه گرایی
تصویر گروه گرایی
クリーク精神
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از گروه گرایی
تصویر گروه گرایی
گروہ بندی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از گروه گرایی
تصویر گروه گرایی
দলবদ্ধতা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از گروه گرایی
تصویر گروه گرایی
ความเป็นกลุ่ม
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از گروه گرایی
تصویر گروه گرایی
hali ya kikundi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از گروه گرایی
تصویر گروه گرایی
grupçuluk
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از گروه گرایی
تصویر گروه گرایی
שיתוף פעולה קבוצתי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از گروه گرایی
تصویر گروه گرایی
小集团主义
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از گروه گرایی
تصویر گروه گرایی
exclusividade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از گروه گرایی
تصویر گروه گرایی
파벌주의
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از گروه گرایی
تصویر گروه گرایی
eksklusivitas
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از گروه گرایی
تصویر گروه گرایی
गुटबंदी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از گروه گرایی
تصویر گروه گرایی
groepsmentaliteit
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از گروه گرایی
تصویر گروه گرایی
exclusividad
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از گروه گرایی
تصویر گروه گرایی
клікованість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از گروه گرایی
تصویر گروه گرایی
кликость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از گروه گرایی
تصویر گروه گرایی
klikiści
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از گروه گرایی
تصویر گروه گرایی
Cliquengeist
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از گروه گرایی
تصویر گروه گرایی
spirito di gruppo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی